امروز گذشت - مدرسه - رفقا - مسخره بازی

متن مرتبط با «نوشت» در سایت امروز گذشت - مدرسه - رفقا - مسخره بازی نوشته شده است

شب نوشت ، روزهای سختم

  • من بین نگفتن و گفتن حرفای دلم گیر کردمیکی جای من بهت گفت دوست داره ، دیر کردممن با دستای خودم جوونی مو توی یه شهر پیر کردممن چقدر دیر کردم ____امروز رفتیم آموزش و پرورش و با فاطمه و آیدا کارورزی مون رو یه مدرسه افتادیم و یه گروهیمبعدش۴ تایی رفتیم درمانگاه و خب تاندون کتفم گویا آسیب دیده بخاطر بلند کردن چمدون سنگین هفته قبل آمپول زدم دوتا و دارو داد ، یه آمپول دیگه فردا (امروز)و یکیشم هفته بعد ___گاهی حالم خوبه و همه چی از نظرم اوکی و نرماله اما یهو همه چی رو سرم آوار میشهامشب که موقع شام رفتم سر کمدم قرصامو بیارم بغض گلومو گرفت و همونجا یکی دو قطره اشک ریختم بعدش خودمو جمع و جور کردم که دوستام نفهمن ولی لقمه های شام رو با بغض قورت دادم زینب گفت اینجا نذار بغضت بترکه برو نمازخونه منم میام و خب کمی گریه کردم و حرف زدیم و سبک شدمالان خوبم فردا رو نمی‌دونمهفته بعد رو نمی‌دونم :))من چقدر عوض شدممن سرسختِ مغرور حقیقتا نمی‌خواستم این حسارو تجربه کنم ولی روزگار بی رحم تر از این حرفاست ، دقیقا تورو تو نقطه ای قرار میده که فکرشم نمیکنی من صدای خورد شدن قلبمو شنیدم من نمی‌خواستم الان تو این حال باشم ، اون منو تا اینجا کشوند و الان چی ؟ بیخیال۶ صبح کلاس دارم ، یه کلاس مجازی همون کاری که گفتم خیلی وقته میخواستم انجامش بدمولی هنوز نخوابیدم __به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد غلط است اینکه گوید بدلی ره است دل رادل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گذشتم راحت از گذشتت، این روزها نوشت

  • گذشتم راحت از گذشتتمنم میگم راحت از من گذشت رفتکسی رو که من اینهمه می‌خواستمدادم از دست______میدونستم پشیمون میشهاما حیف که دیگه برای پشیمونی خیلی دیرهمن مغرورم و غرورم برام مهم تر از همه چیزه حتی حاضرم پا رو قلبم بذارم ولی نذارم خط و خشی رو غرورم بیفتهمهم نیست دیگه___سه شنبه غروب راهی خونه شدیم و ۲_۳ بامداد چهارشنبه رسیدیم و خب جمعه دوباره برمیگردیم روزی که گذشت رو دوست داشتم وقتی رسیدیم خونه رفتم دوش گرفتم و مثل روال هر دفعه رفتم سراغ یخچال و خوراکی هایکم بعدش رفتم خوابیدم و خب دلم برا خوابیدن تو اتاق گرم و نرم خودم و ریلکس کردن تنگ شده بود نزدیک ظهر ریحون اومد تو اتاقم بیدار شدم و گفت خوبی ؟ بعد پاشدم لپمو بوسید منم لپشو بوسیدم ۱۸ ام سالگرد ازدواج شون بود و برام کیک آورد۵ سال گذشت ، ۵ سال پیش اینجا نوشتم ریحون ازدواج کرده:)عمر ماست که میگذره هابعدش ناهار خوردیم کلی با ریحون حرف زدیم و بعدش با ریحون شوماخر رفتیم خرید خیلی حال میده وقتی با ریحون میریم بیرون اون رانندگی می‌کنه من وصل میشم و آهنگ میذارم و همخوانی میکنممانتو اداری خریدم برای کارورزی خیلییی بهم میاد سه شنبه هفته آینده اولین جلسه کارورزیمه و با زهرا یه مدرسه افتادیم اونم یه مدرسه پر چالشفکر کن بعنوان کارورز برم متوسطه دوم که قد بچه هاشون از منم بلند تره من بینشون گم میشم :dکره بادوم زمینی شکلاتی خریدم برا خوابگاه و بچه ها و عطر باکارات رژ خریدم از یه کالکشن متفاوت و خیلی بوشو دوست دارمبرای سرخس اتفاقای خوبی داره میفتهکلی کار نکرده دارم باید برنامه بریزم براشونحالم خوبه الان:) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شرح حال - همینطور نوشت -رفقا

  • دارم درس میخونم یعنی باید تست بزنم با ساناز هماهنگ کردیم ک نخوابه و ساعت ۳ بیاد تلگرام چت کنیم :| فکر کنم خوابش برده مهدیه ی گروه ۳ نفره زد من و خودش و ساناز :امروز دیدم ساناز خبر ازش نیست گفتم :سان, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها